عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ

اشعار آئینی مهدی چراغ زاده

عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ

اشعار آئینی مهدی چراغ زاده





 واین مثنوی نذر کریم اهل بیت...


مطلع شعر من از عشق تو حیران شده است

بیت در بیت دلم بی سر و سامان شده است

عالم پیر دگر باره چه در بر دارد

گوئیا شور جوانیست که در سر دارد

لحظه آمدنش غصه نهان خواهد شد

«عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد»

وخدا خواست که یک برگ دگر رو بکند

جهت قبله نما روی به آن سو بکند

مژده امدنش تا به پیمبر دادند

همه ذرات جهان در تب و تاب افتادند

نور خورشید زدامان قمر می آید

چقدر طفل به مادر به پدر می آید

چهره اش ، ناز نگاهش به پیمبر رفته

کرم و عاطفه اش نیز به مادر رفته

این پسر کیست چنین جلوه محشر دارد

از همین کودکی اش هیبت حیدر دارد

ماه مهمانی حق نیز به مهمانی اوست

امشب افطار علی بوسه به پیشانی اوست

و در آن لحظه که این کودک شیرین آمد

شک ندارم که خدا نیز به تحسین آمد

 تا در آئینه ی او حُسن خدا را دیدند

نام او را ز سماوات حَسن نامیدند

برلبان علی و فاطمه لبخندآمد

کوچه امشب به تماشای حسن بند آمد

و خداوند روی سر در افلاک نوشت

هست او سید و آقای جوانان بهشت

دشمنش خوارو ذلیل است مریض است مریض

پسر حیدر و زهراست عزیزاست عزیز

در شجاعت که شده فاتح پیکار جمل

و شهادت شده در کام پسرهاش عسل

مادرش نام مرا سائل این خانه نوشت

روزی شعرمرا نیز کریمانه نوشت

پدرش گفت بیاییم و گدایش باشیم

کاش امشب همه مشمول دعایش باشیم

دلخوش از مستحبی هستم و شد ورد لبم

چون که واجب شده پاسخ بدهی مستحبم

با لب روزه تورا می دهم ای یار سلام

که کریمانه بگویی به من زار سلام

سائل خانه ات از حد و عدد بیرون است

آسمان نیز به درگاه شما مدیون است

نظری کن که در این ماه مسلمان بشویم

کاش بر سفره ی افطار تو مهمان بشویم

۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۲ ، ۱۵:۰۱
مهدی چراغ زاده

باسلام

عاشقانه ای برای حضرت عشق

که عاشقی را یادمان داد...



روز ازل درآب و گِل من دمیده است

عشق تورا وعقل من از سر پریده است

من در مسیر وصل تو دانی چو کیستم؟

دیوانه ای که از قفس تن پریده است

من عکس روی ماه تورا تا که دیده ام

چشمم بغیر ناز نگاهت ندیده است

فرهاد، بیستون بودش امتحان و من

عشقت دلا به مسلخ خونم کشیده است

«باید برای هدیه سری دست و پاکنم»

چون کمترین بها سرِ از تن بریده است

هرعاشقی به منزل جانان رسید گفت:

یا سر به دار یا تنِ بی سر رسیده است

 من در قمار عالم هستی برنده ام

سر داده ام به دلبر و دلبرخریده است...



۱۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۲ ، ۱۲:۰۰
مهدی چراغ زاده

و این کار قدیمی

تقدیم به ساحت امیرالمؤمنین علی(ع)...


بردر میخانه اینجا غیر از این مکتوب نیست

«پارسا در مجلس رندان نشستن خوب نیست»

رند را جز سر شکستن دیگرش محبوب نیست

هر که سر را نشکند امشب به ما منصوب نیست


می زنم امشب دل دریا به دریا بیشتر

بیقرارم، بیقرارم، امشب اما بیشتر


باز باران قطره قطره در تنم جان ریخته

برسر آشفته ام زلف پریشان ریخته

لیلة القدر است و دل اینجا فراوان ریخته

عاشق آن باشد که هستی پای جانان ریخته


در طریق عاشقی نقش جنون باید کشید

در بیابان بلا هم بیستون باید کشید


در مسیر منزل لیلی که پرپر بهتراست

راه پیمودن نه با پا بلکه با سر بهتراست

سفرۀ دل باز کردن پیش دلبر بهتراست

پس گدایی کردن ما پیش حیدر بهتراست


آن جمال و هیبتش چون طعنه بر افلاک زد

دید عالم کعبه از عشقش گریبان چاک زد


بین میدان رقص شمشیرش قیامت می کند

بر زمین و آسمان حیدر زعامت می کند

بس که با حقّ است و حق از او حکایت می کند

روز محشر با علی حق هم قضاوت می کند


و مسلمانی مگر در حفظ قران بودن است

با علی بودن فقط شرط مسلمان بودن است


باز هم دارد زمین صحرای محشر می شود

یکّه و تنها علی راهیّ خیبر می شود

ولوله از نعره اش درقلب لشکر می شود

صور اسرافیل دارد صور حیدرمی شود


جبرئیلش گفته تکبیر از سوی پروردگار

لافتی الا علی لاسیف الا ذو الفقار

دعا کنید  که اشعار دیگه هم روزیم بشه

۱۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۱۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۸:۰۱
مهدی چراغ زاده

تقدیم به آنان که حسینی جنگیدند و
آنان که مانند زینب صبوری کردند...


خبر رسید شهیدی ز خیبر آوردند

دو باره لاله ای از خاک ها در آوردند

      
خبر رسید و اهالی شهر فهمیدند

که باز لاله ای از دشت پرپر آوردند

     
دو باره اشک پدر های پیر در خلوت

و مادران همه آهی زدل بر آوردند

     
دلا بسوز که این مادران پسر ها را

به خون دل همه از آب و گل در آوردند

     
وبعد این همه آخر ببین جوانی را

برای مادر پیری جوان تر آوردند

     
برای دختر غمدیده عاقبت بابا

برای خواهر مضطر برادر آوردند

      
پدر خمید و جوانان شهرمان بر دوش

زقتلگاه طلائیه اکبر آوردند

۱۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۱۳
مهدی چراغ زاده

باعرض پوزش به علت تاخیر

یک غزل قدیمی تقدیم به سقای دشت کربلا 

 

بر زمین یک مشت می از جام سقا ریخته

مشک خالیش آبروی آبها را ریخته

وقت میدان رفتنش در خیمه ها آبی نبود

پشت پایش کاسه کاسه اشک اما ریخته

یک عمو لشکر به میدان رفت و دیگر بر نگشت

تکه تکه لشکرش هر سوی صحرا ریخته

بس که موزون بود و زیبا بود آخر چشم بد

آن بلندا قامتش را از بلندا ریخته

یک طرف دستی جدا یک جا علم یک جا عمو

یک طرف هم قامت چون سرو بابا ریخته

آن طرف از غربت بابا همه دف می زنند

این طرف در خیمه ها از ترس دلها ریخته

راه کج کرده میان شعر سیر قافیه

ریختن ها بعد سقا جور دیگر ریخته

آن طرف بر روی نی ها چند تا سر دیده ام

این طرف هم دور خیمه چند معجر ریخته

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۱۱
مهدی چراغ زاده

السلام علیک یا

 علی بن موسی الرضا(ع)...

 

با دلی خسته و با زلف پریشان ای کاش

بشوم راهی صحرای خراسان ای کاش

مثل مجنون به بیابان بگذارم سر را

یک بیابان پر از خار مغیلان ای کاش

((زیر شمشیر غمش رقص کنان خواهم رفت))

بپذیرد زمن این شیوه ی رندان، ای کاش

مست از باده سوی خم برسم تا بشوم

مثل سلمان ز ره عشق مسلمان ای کاش

مثل آهوی زصیاد هراسان شده ام

باز هم راه دهد آهوی حیران ای کاش

پای من کاش که از قم سوی مشهد برسد

زعفرانی بشود مزه ی سوهان ای کاش

باز هم زائر کویت شدم ای یار سلام

به تو ای ضامن آهو شده صدبار سلام

نظری کن زکرم سائل مهمان شده را

گوشه ی چشم تو بس این دل ویران شده را

همه جا صحبت زلف و خم ابروی شماست

و ضریح دل ما رشته ی گیسوی شماست

عطر خوشبوی تو از بس که زبانزد شده است

چه معطر شده هر کس ز حرم رد شده است

حرمت ملجا هر کس که گرفتار تر است

آنکه از باب جواد آمده هشیار تر است

در محله خبرعیدی میلاد تو بود

که شفا خانه ی من پنجره فولاد تو بود

راستی، پنجره فولاد،وامضای شما

عاقبت از حرمت کرببلا برد مرا

باز هم آمده ام تا که بهایی بدهی

کاش لطفی کنی و کرببلایی بدهی...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۱۰
مهدی چراغ زاده

تقدیم به حضرت عشق...

 عباس علیه السلام

 

باز انگار جهان حادثه در سر دارد

شهر یثرب سبدی یاس معطر دارد

جبرئیل است که تکبیر مکرر دارد

کودکی آمده که هیبت حیدر دارد

 

چه جمالی چه کمالی چه قد وبالایی

ماه مجنون و تو لیلا تر از لیلایی

 

وصف اوصاف تو از عقل فراتر باشد

چون که مدح تو فقط کار برادر باشد

عاشق آن است که آیینه دلبر باشد

یعنی عباس خودش یک تنه حیدر باشد

 

تیر ما گر بخورد کنج هدف خوب تر است

کربلایی شدن از راه نجف خوب تر است

 

آمدی با دل دریا که تو دریا باشی

آمدی نور دل حضرت مولا باشی

میر و سردار و پناه دل آقا باشی

تا که بر تشنه لبان حضرت سقا باشی

 

یاد دادی به همه شیوه ی جانبازی را

از تو آموخته ام غیرت و سربازی را

 

راهی علقمه سقا شده ماشاا...

دشت در دشت چه غوغا شده ماشاا..

جنگ خیبر شده٬مولا شده٬ماشاا..

بیش از پیش چه زیبا شده ماشاا...

 

تیغ می راند و تکبیر اباعبدا...

ذکر لاحول ولا قوة الا باا... 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۱۰
مهدی چراغ زاده

 ای کاش فقط زخم تو از پهلو بود

یا قصه فقط  سوختن گیسو بود

یک لحظه میان غسل جان داد علی

چون نوبت غسل دادن بازو بود...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۰۸
مهدی چراغ زاده

تقدیم به حضرت "فاطمه"(سلام ا... علیها)

 

((اللهم صل علی فاطمة وابیها

وبعلها وبنیهاوسرالمستودع فیها

 بعدد ما احاط به علمک))

 

زود تر از شمع ها پروانه پرپر می شود

آینه در باد ها وقتی مکدّر می شود

جام آتش روی دست باد مستی می کند

حالیا از مستی اش احساس پرپر می شود

دود و آتش، بوی میخک ، یاس، ریحان، کوچه ها...

بیشتر از پیش تر دارد معطّر می شود

یک گلستان آتش و باد و در و دیوار ها

یک پرستو این میان، دیگر چه محشر می شود

میخ کرده بال های این پرستو را به در

هجمه ای از باد تا راهی این در می شود

بیشتر مادر که افتاده است پشت درب، یا،

بیشتر پرپر،پدر از داغ مادر می شود

تازه اینجا اوّل قصه است با پروانه ها

آتش این قوم از این پس مکرر می شود...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۰۷
مهدی چراغ زاده

برای شهید روشن

 

اســـپند، گـلاب،عــود،قرآن،روشن

روشـــنگر راه علم و ایـــمان روشن

آن روز که مظلوم شهیدش کردند

می گفت کسی چشم شهیدان روشن

  ****

                و برای همه شهدای علمی واهل قلم

 

سـربــاز مـطیــع امر رهبر بــودند

در علم وجهاد وعشق ره بر بودند

انــگار که  از کــربـبلا  آمـده انــد

مـانـنـد گـل لالــه پـر پـر بـودنـد

  ****

دیدید شما راه سعادت باز است

در جنگ قلم راه رشادت باز است

یــک روز تـفنـگ بـود و امـروز قـلـم

هر لحظه در باغ شهادت باز است...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۰۵
مهدی چراغ زاده