عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ

اشعار آئینی مهدی چراغ زاده

عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ

اشعار آئینی مهدی چراغ زاده





۱۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

تقدیم به آنان که حسینی جنگیدند و
آنان که مانند زینب صبوری کردند...


خبر رسید شهیدی ز خیبر آوردند

دو باره لاله ای از خاک ها در آوردند

      
خبر رسید و اهالی شهر فهمیدند

که باز لاله ای از دشت پرپر آوردند

     
دو باره اشک پدر های پیر در خلوت

و مادران همه آهی زدل بر آوردند

     
دلا بسوز که این مادران پسر ها را

به خون دل همه از آب و گل در آوردند

     
وبعد این همه آخر ببین جوانی را

برای مادر پیری جوان تر آوردند

     
برای دختر غمدیده عاقبت بابا

برای خواهر مضطر برادر آوردند

      
پدر خمید و جوانان شهرمان بر دوش

زقتلگاه طلائیه اکبر آوردند

۱۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۱۳
مهدی چراغ زاده

باعرض پوزش به علت تاخیر

یک غزل قدیمی تقدیم به سقای دشت کربلا 

 

بر زمین یک مشت می از جام سقا ریخته

مشک خالیش آبروی آبها را ریخته

وقت میدان رفتنش در خیمه ها آبی نبود

پشت پایش کاسه کاسه اشک اما ریخته

یک عمو لشکر به میدان رفت و دیگر بر نگشت

تکه تکه لشکرش هر سوی صحرا ریخته

بس که موزون بود و زیبا بود آخر چشم بد

آن بلندا قامتش را از بلندا ریخته

یک طرف دستی جدا یک جا علم یک جا عمو

یک طرف هم قامت چون سرو بابا ریخته

آن طرف از غربت بابا همه دف می زنند

این طرف در خیمه ها از ترس دلها ریخته

راه کج کرده میان شعر سیر قافیه

ریختن ها بعد سقا جور دیگر ریخته

آن طرف بر روی نی ها چند تا سر دیده ام

این طرف هم دور خیمه چند معجر ریخته

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۱۱
مهدی چراغ زاده

السلام علیک یا

 علی بن موسی الرضا(ع)...

 

با دلی خسته و با زلف پریشان ای کاش

بشوم راهی صحرای خراسان ای کاش

مثل مجنون به بیابان بگذارم سر را

یک بیابان پر از خار مغیلان ای کاش

((زیر شمشیر غمش رقص کنان خواهم رفت))

بپذیرد زمن این شیوه ی رندان، ای کاش

مست از باده سوی خم برسم تا بشوم

مثل سلمان ز ره عشق مسلمان ای کاش

مثل آهوی زصیاد هراسان شده ام

باز هم راه دهد آهوی حیران ای کاش

پای من کاش که از قم سوی مشهد برسد

زعفرانی بشود مزه ی سوهان ای کاش

باز هم زائر کویت شدم ای یار سلام

به تو ای ضامن آهو شده صدبار سلام

نظری کن زکرم سائل مهمان شده را

گوشه ی چشم تو بس این دل ویران شده را

همه جا صحبت زلف و خم ابروی شماست

و ضریح دل ما رشته ی گیسوی شماست

عطر خوشبوی تو از بس که زبانزد شده است

چه معطر شده هر کس ز حرم رد شده است

حرمت ملجا هر کس که گرفتار تر است

آنکه از باب جواد آمده هشیار تر است

در محله خبرعیدی میلاد تو بود

که شفا خانه ی من پنجره فولاد تو بود

راستی، پنجره فولاد،وامضای شما

عاقبت از حرمت کرببلا برد مرا

باز هم آمده ام تا که بهایی بدهی

کاش لطفی کنی و کرببلایی بدهی...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۱۰
مهدی چراغ زاده

تقدیم به حضرت عشق...

 عباس علیه السلام

 

باز انگار جهان حادثه در سر دارد

شهر یثرب سبدی یاس معطر دارد

جبرئیل است که تکبیر مکرر دارد

کودکی آمده که هیبت حیدر دارد

 

چه جمالی چه کمالی چه قد وبالایی

ماه مجنون و تو لیلا تر از لیلایی

 

وصف اوصاف تو از عقل فراتر باشد

چون که مدح تو فقط کار برادر باشد

عاشق آن است که آیینه دلبر باشد

یعنی عباس خودش یک تنه حیدر باشد

 

تیر ما گر بخورد کنج هدف خوب تر است

کربلایی شدن از راه نجف خوب تر است

 

آمدی با دل دریا که تو دریا باشی

آمدی نور دل حضرت مولا باشی

میر و سردار و پناه دل آقا باشی

تا که بر تشنه لبان حضرت سقا باشی

 

یاد دادی به همه شیوه ی جانبازی را

از تو آموخته ام غیرت و سربازی را

 

راهی علقمه سقا شده ماشاا...

دشت در دشت چه غوغا شده ماشاا..

جنگ خیبر شده٬مولا شده٬ماشاا..

بیش از پیش چه زیبا شده ماشاا...

 

تیغ می راند و تکبیر اباعبدا...

ذکر لاحول ولا قوة الا باا... 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۱۰
مهدی چراغ زاده

 ای کاش فقط زخم تو از پهلو بود

یا قصه فقط  سوختن گیسو بود

یک لحظه میان غسل جان داد علی

چون نوبت غسل دادن بازو بود...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۰۸
مهدی چراغ زاده

تقدیم به حضرت "فاطمه"(سلام ا... علیها)

 

((اللهم صل علی فاطمة وابیها

وبعلها وبنیهاوسرالمستودع فیها

 بعدد ما احاط به علمک))

 

زود تر از شمع ها پروانه پرپر می شود

آینه در باد ها وقتی مکدّر می شود

جام آتش روی دست باد مستی می کند

حالیا از مستی اش احساس پرپر می شود

دود و آتش، بوی میخک ، یاس، ریحان، کوچه ها...

بیشتر از پیش تر دارد معطّر می شود

یک گلستان آتش و باد و در و دیوار ها

یک پرستو این میان، دیگر چه محشر می شود

میخ کرده بال های این پرستو را به در

هجمه ای از باد تا راهی این در می شود

بیشتر مادر که افتاده است پشت درب، یا،

بیشتر پرپر،پدر از داغ مادر می شود

تازه اینجا اوّل قصه است با پروانه ها

آتش این قوم از این پس مکرر می شود...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۰۷
مهدی چراغ زاده

برای شهید روشن

 

اســـپند، گـلاب،عــود،قرآن،روشن

روشـــنگر راه علم و ایـــمان روشن

آن روز که مظلوم شهیدش کردند

می گفت کسی چشم شهیدان روشن

  ****

                و برای همه شهدای علمی واهل قلم

 

سـربــاز مـطیــع امر رهبر بــودند

در علم وجهاد وعشق ره بر بودند

انــگار که  از کــربـبلا  آمـده انــد

مـانـنـد گـل لالــه پـر پـر بـودنـد

  ****

دیدید شما راه سعادت باز است

در جنگ قلم راه رشادت باز است

یــک روز تـفنـگ بـود و امـروز قـلـم

هر لحظه در باغ شهادت باز است...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۰۵
مهدی چراغ زاده

تقدیم به امام حسن مجتبی (ع)

 

حرف ناگفته چشمان ترش بسیار است

اشک او راوی یک عمر غم و آزار است

روز و شب گریه کن روضه یک مسمار است

قلب او زخمی از ضرب در و دیوار است

 

داغهایی که کشیده است همه معروف است

پس ببخشید اگر روضه من مکشوف است

 

در نماز شب و هنگام دعا می گرید

صبح با گریه او باد صبا می گرید

یاد آن کوچه و بی چون و چرا می گرید

بعد چل سال بیادش همه جا می گرید

 

قصد این بار من از شعر که آقا بوده

قسمت انگار کمی روضه زهرا بوده

 

زهر در تن نه که از غم جگرش می سوزد

یاد مادر که بیفتد به سرش می سوزد

غرق آتش در و پروانه پرش می سوزد

از همان روز حسن با پدرش می سوزد

 

کودکی بود ولی رنج پدر پیرش کرد

غم مادر دگر از زندگی اش سیرش کرد

 

نه فقط زخم زبان از همه مردم بوده

زهر در بین غم وغربت او کم بوده

قاتلش آتش و آن خانه و هیزم بوده

دست سنگین همان کافر دوم بوده

 

ابتدا چادر مشکی حرم سوخته بود

بعد هم تیر کفن را به بدن دوخته بود

 

داشت آن روز به لب روضه ای از سر می خواند

قصه درد وغم وغربت حیدر می خواند

داشت از سوز جگر روضه مادر می خواند

بعد هم روضه جانسوز برادر می خواند

 

چشمش افتاد به چشمان برادر، با آه

گفت لا یوم کیومک به ابا عبدالله

 

((دل من دست خودش نیست اگر می شکند))

قصه کرببلای تو کمر می شکند

دل زینب هم از آن رنج سفر می شکند

بر سر دیدن تو شام چه سر می شکند

 

صوت قرآن تو در شام شنیدن دارد

چوب دست از لب ودندانت اگر بردارد

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۰۳
مهدی چراغ زاده

با الهام از یکی از سروده های

استاد عزیزم آقای لطیفیان

روی قبرم بنویسید که نوکر بودم

من غلامی به در خانه حیدر بودم

فخرم اینست دویدم همه جا پشت سرش

در رکاب ولی ا...چو قنبر بودم

بنویسید در این بزم مقرب بودم

چون مرید علی وحضرت مادر بودم

بنویسید جداییِ. ومن وکرببلا

بنویسید که لب تشنه ومضطر بودم

((من شدم حلقه به گوش در میخانه عشق))

چون مسلمان دوچشمان قلندر بودم

بنویسید رقیه. بنویسید عطش

غرق تب از عطش روضه اصغر بودم

هرچه دارم همه از خوبی مادر دارم

او دعا کرد. اگر نوکر اکبر بودم

از ازل ریزه خور سفره زینب بودم

روی قبرم بنویسید که نوکر بودم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۰۲
مهدی چراغ زاده

از ابتدای غزل بوی سیب می آید

نوای ناله وامن یجیب می آید

غزل که روضه گرفته است وبین روضه او

صدای گریه  ابن شبیب می اید

به سمت وادی غربت به سمت وادی طور

دوباره قافله ای بی شکیب می آید

دوباره قصه ی کوفه دوباره یک نامه

من الغریب برای حبیب می آید

میان هیات اشک و در اوج سینه زنی

صدای ناله شاهی غریب می آید

دوباره روضه مکشوف سوره مریم

وباز سوی مسیحی صلیب می آید

اگر که هلهله ودف کمی امان بدهد

به کوفیان برسانم حبیب می آید

به لطف و رحمت ومهمان نوازی کوفه

عزیز فاطمه شیب الخضیب می آید

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۰۱
مهدی چراغ زاده