عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ

اشعار آئینی مهدی چراغ زاده

عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ

اشعار آئینی مهدی چراغ زاده





۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

 امروز وقتی داشتم اطلاعیه سالگردمعین رو منتشر میکردم

بی اختیار دلم شکست و اشک و اشک

یاد یکی از تلخ ترین شعرایی که نوشتم افتادم

و چه تلخ بود وقتی این شعر رو می نوشتم

شاید هنوز باور نمی کردم معین رفته

نوشتن برای دوست سفر کرده خیلی خیلی سخت و تلخ بود

آنقد ره حتی قصد انتشارش رو نداشتم

از خدا میخوام دیگه پیش نیاد

و تقدیم به تو معین جان که برای من همیشه زنده ای...

ای دل ببین برادرمان پر کشید و رفت
این التماس و خواهش ما ر ا ندید و رفت
دیدی گدای فاطمه آخر پرید و رفت
شکر خدا که فاطمه اورا خرید و رفت

از خاطرم نمی رود آن خنده های تو
بنگر شکست قامتم از ماجرای تو

آن رهرو مسیر شهیدان شهید شد
در راه دین و مکتب و قرآن شهید
آخر غلام شاه خراسان شهید شد
او در جهاد اکبر ایمان شهید شد

قرآن نوشته است که پاینده شد به عشق
«هرگز نمیرد ان که دلش زنده شد به عشق»

رفتی ز پیش ما تو برادر سفر بخیر
رفتی علی اکبر رهبر سفر بخیر
ای مهربان من گل پرپر سفر بخیر
آرام جان و هستی مادر سفر بخیر

بیرون نمیرود زدلم آن صفای تو
تو در میان مایی و خالیست جای تو

ارباب داده است دوایی که خواستی
شب های قدر حال و هوایی که خواستی
شد زود مستجاب دعایی که خواستی
وقتش رسید کرببلایی که خواستی

رفتی عزیز ما ببری این پیام ما
امشب به کربلا برسانی سلام ما

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۱۱
مهدی چراغ زاده

چه وحشی کرده چشمانت دل آهوی اهلی را
چنان بیدل که با شعرش پریشان کرده دهلی را


خرامان رفتنت در کوچه بدجوری خرابم کرد
شبیه حال مجنونم که تا می دید لیلی را...


نه تاب مرگ را دارم نه شوق زندگی کردن
ببین عشقت گرفت از جان من هرگونه میلی را


دلم عشق تو را آسان گرفت اول نمی دانست
که عشق آسان نمود اول ولی شوراند ایلی را...

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۳۶
مهدی چراغ زاده