عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ

اشعار آئینی مهدی چراغ زاده

عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ

اشعار آئینی مهدی چراغ زاده





دل سروده ای

تقدیم به

شهید جهاد مغنیه

همره داغ جوان غصه و غم می آید
تاکه  بر دوش جوانان حرم می آید

زخم خوردیم و غم داغ شقایق داریم
حسرت پر زدن قمری عاشق داریم

چه مراعات قشنگی ست پدر، عشق، پسر
که رسانیده غم عشق، پسر را به پدر

آه از داغ برادر که کمر می شکند
سرو اگر هست، ولی باز پدر می شکند

داغ داریم ولی شکوه از این غم نکنیم
پیش این حرمله ها نخل کمر خم نکنیم

ما که با درد چنین مونس و همدم هستیم
زاده ی روز نخستین محرم هستیم

جنگ اگر هست همه عشق شهادت داریم
ما به دنیای پر از حادثه عادت داریم

سالیانیست که اسپند در آتش هستیم
ما همانیم که رندان بلاکش هستیم

عشق آموخت ره کرببلا پرواز است
یادمان داد در باغ شهادت باز است

یادمان داد که این راه جگر می خواهد
سفر کرببلا مرد خطر می خواهد

((مثل ققنوس ز ما بار شرر خواهد خواست))
بنویسید که این طایفه برخواهد خواست

عجبی نیست که در حادثه ها تنهاییم
غیر از این است که ما بچه ی عاشوراییم؟

غارت و آتش و تحریم که ارثیه ی ماست
چند قرن است که همدرد غم زهراییم

سینه آماده ی تیر است از آن باکی نیست
از ازل تا به ابد ما سپر مولاییم

 یاد یاران سفر کرده بخیر ای یاران
حاج رضوان و جهاد و خط سرخ چمران

یاد آنها که در آغوش خطر می رفتند
وسط معرکه با شور و شرر می رفتند

در ره عشق همه پیر و جوان می رفتند
زیر شمشیر غمش رقص کنان می رفتند

بنویسید بروی علم حزب الله
هر که دارد هوس کرببلا بسم الله

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۰۵
مهدی چراغ زاده

شاید از زبان کسانی که مثل من

این روزها تنهای تنها هستند

و همه دوستان و نزدیکان شان

با پای پیاده راهی سفر عشق هستند...

کاش می شد بنویسم که حلالم بکنید
ننویسم رفقا فکر به حالم بکنید

کاش آن روز که روزی مرا می دادند
بیشتر تذکره ی کرببلا می دادند

همه  رفتند و من از هجر تو هق هق کردم
بخدا حضرت ارباب زغم دق کردم

کاش همراه تمام رفقا می رفتم
پابرهنه ز نجف کرببلا می رفتم

خستگی در وسط راه چه لذت دارد
زائرت در نظر فاطمه عزت دارد

عاشق آن است که اسپند در آتش باشد
هربلایی رسد از یار دچارش باشد

جز غم عشق مگر غصه ی دیگر داریم
قسمت این است که چون کوزه ترک برداریم

در ازل با نفس عشق که بیدار شدیم
ما به بین الحرمین تو گرفتار شدیم

داغ داریم، نپرسید چرا تب داریم
از ازل در دلمان روضه ی زینب داریم

اربعین است ز افلاک نوا می آید
کاروانی بسوی کرببلا می آید

باز در کرببلا اهل حرم برگشته
خواهری پیرشده با قد خم برگشته

آب ارزان شده با مشک پرآب آمده است
پاشو اصغر که به سوی تو رباب آمده است

داشت با ناله میان همه او را می جست
دختری گریه کنان قبر عمو را می جست

آسمان  ناله زد و روضه به مشکل افتاد
خواهری را همه دیدند ز محمل افتاد

دارد از شام شب تار به او می گوید
از غم کوچه و بازار به او می گوید

آه از شام، دلم از غم بازار شکست
حرمتم در وسط مجلس اغیار شکست

خیزران و لب تو، آه سرم می سوزد
کنج ویرانه، سه ساله، جگرم می سوزد

وای از آن لحظه که شمر از ته گودال گذشت
این چهل روز به ما مثل چهل سال گذشت

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۳ ، ۰۰:۵۳
مهدی چراغ زاده

 امروز وقتی داشتم اطلاعیه سالگردمعین رو منتشر میکردم

بی اختیار دلم شکست و اشک و اشک

یاد یکی از تلخ ترین شعرایی که نوشتم افتادم

و چه تلخ بود وقتی این شعر رو می نوشتم

شاید هنوز باور نمی کردم معین رفته

نوشتن برای دوست سفر کرده خیلی خیلی سخت و تلخ بود

آنقد ره حتی قصد انتشارش رو نداشتم

از خدا میخوام دیگه پیش نیاد

و تقدیم به تو معین جان که برای من همیشه زنده ای...

ای دل ببین برادرمان پر کشید و رفت
این التماس و خواهش ما ر ا ندید و رفت
دیدی گدای فاطمه آخر پرید و رفت
شکر خدا که فاطمه اورا خرید و رفت

از خاطرم نمی رود آن خنده های تو
بنگر شکست قامتم از ماجرای تو

آن رهرو مسیر شهیدان شهید شد
در راه دین و مکتب و قرآن شهید
آخر غلام شاه خراسان شهید شد
او در جهاد اکبر ایمان شهید شد

قرآن نوشته است که پاینده شد به عشق
«هرگز نمیرد ان که دلش زنده شد به عشق»

رفتی ز پیش ما تو برادر سفر بخیر
رفتی علی اکبر رهبر سفر بخیر
ای مهربان من گل پرپر سفر بخیر
آرام جان و هستی مادر سفر بخیر

بیرون نمیرود زدلم آن صفای تو
تو در میان مایی و خالیست جای تو

ارباب داده است دوایی که خواستی
شب های قدر حال و هوایی که خواستی
شد زود مستجاب دعایی که خواستی
وقتش رسید کرببلایی که خواستی

رفتی عزیز ما ببری این پیام ما
امشب به کربلا برسانی سلام ما

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۱۱
مهدی چراغ زاده

چه وحشی کرده چشمانت دل آهوی اهلی را
چنان بیدل که با شعرش پریشان کرده دهلی را


خرامان رفتنت در کوچه بدجوری خرابم کرد
شبیه حال مجنونم که تا می دید لیلی را...


نه تاب مرگ را دارم نه شوق زندگی کردن
ببین عشقت گرفت از جان من هرگونه میلی را


دلم عشق تو را آسان گرفت اول نمی دانست
که عشق آسان نمود اول ولی شوراند ایلی را...

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۳۶
مهدی چراغ زاده

زندگی جای عبور است نه جای من و تو

آسمان خانه بنا کرده برای من و تو

ما ردیف غزلی ناب به طرز عشقیم

زین سبب سخت شده قافیه های من و تو

راز شبنم و گل سرخ فقط تمثیلی ست

که شبیه است به این حال و هوای من و تو

پرسش شم من و دل نگرانی این بود

حرف مردم و همان رنج و بلای من و تو

چشم هایت به من خسته چنین می گویند

عشق شد پاسخ بی چون و چرای من و تو

«بگذاریم که با فلسفه شان خوش باشند»

نه که تصمیم بگیرند برای من و تو

دیگران هرچه که گفتند بگویند که هیچ

غصه ای نیست بزرگ است خدای من و تو

۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۴۶
مهدی چراغ زاده

 تقدیم به همه مادران خوب و مهربان

     

ای بهترین ترانه ی من لای لای تو

شیرین ترینِ خواب من از قصه های تو

    

باغ و بهار و زندگی ام هستی ام تویی

ای مهربان، عزیز دلم، من فدای تو

    

آورده است حق چه مراعات دلکشی

تو آمدی برای من و من برای تو

    

باید به خاک هر قدمت بوسه زد مدام

چون که بهشت آمده در زیر پای تو

    

دامان توست امن ترین جای قلب من

یعنی میان سینه ی من هست جای تو

    

عشق علی که شیره ی جانم شد از ازل

مدیون مهر و پاکی بی انتهای تو

    

محتاج بی کرانه دعاهات تا ابد

تنها ترین امید دلم ربنای تو...

    

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۵۰
مهدی چراغ زاده
نمیدونم چرا این روزها و این حال و هوا
اما...
شروعی در سبک "هندی"...

مثل آن مستی که خواهد باده های بیشتر

گاه عاشق خواهد از یارش بلای بیشتر

رنگ رخساره دهد از سر پنهانی خبر

کوه از فرهاد کرده گریه های بیشتر

آینه در شهر کوران می فروشم غافلم

غم ندارد جز دل عشاق جای بیشتر

مهر خاموشی زدانایی است چون دارد فقط

سکه ای درقُلّک خالی صدای بیشتر

پیش ما گاهی گناهی از ثوابی بهتراست

می فروشی دارد از منبر بهای بیشتر

قصد رفتن دارم از این روزگاران غریب

عاشقان دارند در خاک آشنای بیشتر

۲۷ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۲ ، ۱۸:۲۳
مهدی چراغ زاده

غزالی نذر سه ساله اباعبدلله (علیه السلام)...

به امید باز شدن گره ها به دستان مبارکشان


غم،تب و غیره/بابا رسیده جان من بر لب و غیره

سهمم پس از تو/ شلاق، سیلی،سنگ روز و شب وغیره

بابا نبودی/ آن شب که من افتادم از مرکب و غیره

مُردم چو دیدم/میخورد چوب خیزران بر لب وغیره

میداند عباس؟/در مجلسی بودیم با زینب و غیره

 

۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۲ ، ۱۴:۵۷
مهدی چراغ زاده

شاید این روزها...از زبان حضرت مسلم

 به حضرت عشق در وصف کوفیان...


هنگامه ی پیکار و خروش است امروز

اما همه ی شهر خموش است امروز

آن کس که برای تو نوشته نامه

آهنگر و شمشیر فروش است امروز





۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۲ ، ۱۶:۵۹
مهدی چراغ زاده

  سال گذشته تو چنین روزهایی بود که قسمتم شد کربلارفتم و

 این دلنوشته به بهانه یکسال دوری و دلتنگی و بی تابی ...

(انشالله قسمتتون بشه برید)

نشسته ام بنویسم که غصه ها دارم

دوباره شوق سفر سوی کربلا دارم

 هوای دیدن ارباب هم هوای حرم

هوای روضه ی جانسوز کربلا دارم

تمام دل خوشی ام در جهان فقط این است

به سینه ام غم ارباب با وفا دارم

نشسته ام بنویسم برایتان آقا

نشسته ام بنویسم فقط تو را دارم

نشسته ام بنویسم مرا حرم ببرید

که غیر کرببلا من مگر کجا دارم؟

نشسته ام بنویسم برای این دل تنگ

دوباره خاطره هایی که از شما دارم

کنار قتلگه ات روضه،گریه ، یادت هست

که بوی سیب،شب جمعه،باز من سرمست

 

۱۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۰۵
مهدی چراغ زاده