عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ

اشعار آئینی مهدی چراغ زاده

عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ

اشعار آئینی مهدی چراغ زاده





دلشکسته

يكشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۱، ۱۱:۵۷ ب.ظ

تقدیم به سقای آب وادب

 

وقتی کنار علقمه سقا دلش شکست

دیگر بهانه داشت که دریا دلش شکست

درخیمه دیده بود عطش موج می زند

حس کرد تاکمی خنکا را دلش شکست

آمد نشست برلب دریا وشکوه کرد

طفلان که تشنه اند وتواما...دلش شکست

دریابرای بوسه زلبهاش تشنه بود

یک لحظه،یک امید، نه، دریا دلش شکست

مشکش پر اب کرد وروان شد به خیمه ها

اما چه شد چه دید خدایا دلش شکست

ازبس که کرده بود تمنا زمشک ،تا...

تیری رسید،مشک هم آنجا دلش شکست

ناگه عمود امد وبر فرق اونشست

سقا سرش شکسته وزهرا دلش شکست

چشم حسین برره واین صحنه راکه دید

آیا قدش شکست خدا یا دلش شکست

یک لحظه خوب زینب خود رانگاه کرد

یا یاد روزهای مبادا دلش شکست

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۱/۱۱/۲۹
مهدی چراغ زاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی