عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ

اشعار آئینی مهدی چراغ زاده

عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ

اشعار آئینی مهدی چراغ زاده





باران

يكشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۱، ۱۱:۵۹ ب.ظ

بازیک صبح غم انگیز و دو چشمم  باران

باز هم جمعه  نبارید  به  عالم  باران

مادرم باز نشسته است وچشمش در راه

حال چشمش چوهمیشه است که نم نم باران

ما که مردیم مسیحا نفس اما نرسید

بازهم بر سر سجاده ی مریم باران

در زمین دل خشکیده من هستی نیست

بده هستی تو به من باز به یک دم باران

ندبه مانده است به جا ارثیه از کرببلا

صبح هر جمعه چوشب های محرم باران

باز هم قافیه خشکید در این شعر ترم

تاکه از کرببلا گفتم وبا آن باران

کربلا آه کسی داغ برادر دیده است

سیل جاری شده بس دیده ی طفلان باران

تا که در علقمه چشمان علمدار زدند

شاید آنجا شده از مادر باران باران

نام عباس که آمد دل من روشن شد

حتماَ امروز نظر کرده به یاران باران

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۱/۱۱/۲۹
مهدی چراغ زاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی